برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

...


  معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا ..... ! 

  دخترک خودش را جمع و جور کرد..!
  سرش را پایین انداخت..!
  با ترس خود را به معلم رسوند و با صدای لرزان گفت : بله ...؟
  معلم که از عصبانیت قرمز شده بود ...!
  به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟
  فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انضباطش باهاش صحبت کنم
  دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت:
  خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...!
  اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد...!
  اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه...!
  اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند..!
  برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...!
  اونوقت قول می دم مشقامو تمیز بنویسم ...!
  معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد ...!

نظرات 1 + ارسال نظر
m.d دوشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 14:45

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد