برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

زندگی کن...

 

شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو. ..


نرمش کن. بدو. کم غذا بخور.


زیر بارون راه برو. گلوله برفی درست کن.


هر چند وقت یک بار نقاشی بکش.


در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.


سفید بپوش.

آب نبات چوبی لیس بزن.

بستنی قیفی بخور.

به کوچکتر ها سلام کن.

شعر بخون. نامه ی کوتاه بنویس.

زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.

به دوست های قدیمیت تلفن بزن.

شنا کن.

هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.

خواب ببین.

چای بخور و برای دیگران چای دم کن.

جوراب های رنگی بپوش.

مادرت رو بغل کن. مادرت رو ببوس.

به پدرت احترام بذار و حرفاش رو گوش کن.

دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن.

به برگ درخت ها دقت کن. به بال پروانه ها دقت کن.

قاصدک ها رو بگیر و فوت کن. خواب ببین.

از خواب های بد بپر و آب بخور.

به باغ وحش برو. چرخ و فلک سوار شو. پشمک بخور.

کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.

خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویس

بخند. چشم هات رو روی هم بگذار.

شیرینی بخر.

با بچه ها توپ بازی کن.

برای خودت برنامه بریز.

قبل از خواب موهات رو شانه کن.

به سر خودت دستی بکش.

خودت رو دوست داشته باش. برای خودت دعا کن!

هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت را معاینه کنند.

که به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!

اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود ، پشت پنجره برو و به آسمان نگاه کن. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره

خداوند به تو نگاه کند، آن وقت صدایش کن؛

او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟!

حرفتو صریح و ساده و رک بگو.

از او بخواه به تو نفس، پشمک، چرخ و فلک، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت... تاب، بستنی، سجاده، اشک، حوض، شنا، راه،

توپ، دوچرخه، آلبالو، لبخند، دویدن و ... عشق... بدهد.

و

دیگران را فراموش نکن

یادداشت احسان علیخانی در واکنش به

یادداشت احسان علیخانی در واکنش به"ماه عسل"امسال!!!



خدایا
سلام...
یادم میاد یک سال پیش همین موقع ها
همین ثانیه ها
و همین لحظه ها
یادم می آید به تو گفتم که بد جور دلم برای این حال و هوا تنگ شده بود...
یادم می آید سرسجاده نمازم
هنگامی که دست هایم به سویت دراز شده بود
به تو گفتم
حالم را خوب کن... از همان احسن الحال ها میخواستم و چه قدر زود جواب خواسته ام را دادی
و در شب سیاهم ماهی را قرار دادی که با نورش زندگی ام را عوض کرد
ماهی که شیرینی اش زیاد بود
مثل عسل...
http://www.ettefagheno.ir/f/images/stories/jeld_majaleh/ehsannnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnn.jpg
و نمیدانم چه شد که ماه ام رفت...میخواست پشت سرش را نگاه کند اما نگذاشتند
ازتو خواستم که به من او را برگردانی و تو گفتی که صلاحت نیست
و من چه میتوانستم بگویم؟؟؟
امسال میخواهم بزرگ شوم... میخواهم قد بکشم... و روزه سکوت در پیش بگیرم در برابر
تاریکی شب هایم...
محسن چاووشی عزیز راست میگفت
ماه ات آنقدر شیرین است که تلخ ترین چیز ها هم در شیرینی اش خللی ایجاد نمیکنند
اما نمیدانم چه کنم با شب هایی که تاریک است... نمیدانم چه بکنم با کله ای که تهی است از هر چیز...

جالب

699666999999666999999666996666666996666699999666669966666699
699669999999969999999966699666669966669966666996669966666699
699666999999999999999666669966699666699666666699669966666699
699666669999999999996666666996996666699666666699669966666699
699666666699999999666666666699966666669966666996666996666996
699666666666999966666666666699966666666699999666666669999666

شمارهای بالا را انتخاب کنید
بعد  Ctrl + F را بزنید
بعدشماری 9 را بزنید

بعد Ctrl + Enter را بزنید


ناشکری

در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد  روی اولین صندلی نشست. از کلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود...
اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور وبرش نگاه کرد.
 
پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می توانست نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد ...چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه.  چقدر عینک آفتابی بهش می آد...
 یعنی داره به چی فکر می کنه؟ 
آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه!
لابد داره به
نامزدش فکر می کنه...
آره. حتما همین طوره.مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه.  باید به هم بیان ... می دونم پسر یه پولداره... 
با دوستهاش قرار می ذاره که با هم برن شام بیرون. کلی با هم می خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می برن ؛
چقدر خوشبخته!

یعنی خودش می دونه؟ می دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟!!
دلش برای خودش سوخت.احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد.
کاش پسر زودتر پیاده می شد...!!!


ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. 
مشتاقانه نگاهش کرد، قد بلند و خوش تیپ بود. ..پسر با گام های نااستوار به سمت در اتوبوس رفت.
مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد
...
یک، دو، سه و چهار ... لوله های استوانه ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند. .. از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را شکر کرد...
 

ولادت


سلام دوستان پیشاپیش عید همگی شما مبارک





emam-e-zaman-1-150x150.jpg


ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری

من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری

از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

ولادت

شاهی به دوصد عزت و اجلال آید


با شوکت و فر و جاه و اقبال آید


امروز حسین آید و فردا عباس


خورشید ز پیش و مه ز دنبال آید


Veladat Arbab Hossein MobarakMeshki.jpg

شعر

با تو ای درس شبی باز در این خانه نشستم

همه شب خیره شدم ثانیه ای چشم نبستم

شوق یک نمره ی 20 باز پدیدار شد اندر رخ زردم

باز افزود دو صد درد به دردم

 

 یادم آمد که شبی  با تو در این خانه نشستم

اولین بار در آن ترم که یک جزوه به دستم

جزوه را مرتبه ای باز همی کردم و بستم

یادم آمد تو به من گفتی از این 20 حذر کن

لحظه ای چند بر آینده نظر کن

آه آینده برای تو گران است

تو که امروز نگاهت به یک 20 نگران است

باش فردا که دو پایت پس استاد روان است.

تا فراموش کنی چندی از این نمره حذر کن

با تو گفتم حذر از 20 ندانم؛

گذر از 19... هرگز نتوانم!

اشکی از چشم فرو ریخت

19 ناله ی تلخی زد و بگریخت

 18 آهسته ز افکار من آهنگ سفر کرد

شب و سرما و من و ترس

همه دل داده به یک 15 از درس

 

روز اول که به صد شوق ز کنکور گذشتم

شاد و خندان بسوی خانه دویدم

خویش را عالِم این دهر بدیدم

تو به من پند بدادی نشنیدم، نشنیدم

 

باز گفتم که تو آسانی و من عالِم دهرم

می توانم که بگیرم ز تو من 15 آسان

یادم آید که از این صفحه به آن صفحه پریدم

سوی هر درد که رفتم،

به دوایی نرسیدم...!

پای در خواب کشیدم

صبح شد زیر پتو آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتم دگر از درس خبر هم

 

نکند 11 بر بنده گذر هم

با 10 اما...


البته این شعر به طور خاص درس آمار رو مورد خطاب قرار داده... به امید موفقیت در امتحان آمار...

اللهم عجل الولیک الفرج

 


سکوت کوچه‌های تارِ جانم، گریه می‌خواهد

تمام بندبندِ استخوانم، گریه می‌خواهد


ببار ای ابر باران‌زا! میان شعرهای من

که بغض آشنای آسمانم، گریه می‌خواهد


بهاری کن مرا جانا! که من پابند پاییزم

و آهنگ غزلهای جوانم، گریه می‌خواهد


نمی‌خواهم دگر آیینه را؛ چشمان من مُردند

که در متنش نگاه ناتوانم، گریه می‌خواهد


چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتّی گریه‌های بی‌امانم، گریه می‌خواهد


شما هم یادتون میاد؟

قسمت اول



بقیه در ادامه مطلب

ببینید ضرر نمیکنید

راستی نظر یادتون نره


ادامه مطلب ...