برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

برق-قدرت

دانشجویان کارشناسی پیوسته برق-قدرت ورودی 90 دانشگاه فیض

زنگ تفریح

به غضنفر میگن: چی شد مامانت مرد ؟


میگه: رفت پشته بوم رخت پهن کنه افتاد…
میگن افتاد مرد ؟

میگه: نه بابا افتاد رو کولر ، کولر شکـ.ست افتاد.

بهش میگن اون موقع مرد؟؟
میگه:نه آقا جان،بعد افتاد رو تراس ، تراس خراب شد.
میگن:خوب این دفعه مرد ؟

میگه: نه بعد افتاد رو سقف گاراژ، سقف خراب شد!

بهش میگن:حتماً ایندفعه مرد ؟
میگه:بازم نمرد، دیدیم داره کُلّ خونه خراب میشه، با تفنگ زدیمش


دلنوشته های دکتر حسابی

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،

این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.


انسان عاشق زیبایی نمی شود،

بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!


انسان های بزرگ دو دل دارند؛

دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است.


همه دوست دارند که به بهشت بروند،

ولی کسی دوست ندارد که بمیرد … !


عشق مانند نواختن پیانو است،

ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.


دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،

پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.


محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود. ‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است.

آدمیت

از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود

***

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغا آدمیت برنگشت

پیدا کردن شماره تلفن خود با ماشین حساب!

1-هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.

.

2-حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب کنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد کنید


3-حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب کنید و حاصل را با 1 جمع  کنید.


4-عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب کنید.


5-حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع کنید. یک بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع کنید. مثلا ۴۵۶۷


6-عدد ۲۵۰ را از حاصل به دست آمده کم کنید.


7-حالا حاصل را تقسیم بر ۲ کنید.


حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟

ثانیه ها

چقدر ثانیه ها دروغ میگویند


و چقدر ساعت ها بی رحمانه ما را جا میگزارند

دستی همیشه ما را هل میدهد

و ما نا خواسته به جلو کشانده میشویم

در تجربه ای که به طرز نا خوشایندی ارغوانی است

و حالا ما افرادی هستیم که همیشه در رویا به سر میبرند

همان هایی که عقب میکشند...........

نشانی

نشانی - سهراب سپهری


562535_423602401005068_1050116669_n.jpg


"خانه دوست کجاست؟" 


در فلق بود که پرسید سوار.

آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

"نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آرد،
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور

و از او می‌پرسی



خانه دوست کجاست."

مبعث


آوای بخوان بخوانِ او می ریزداز غار

صدای گفت وگو می ریزد

میگفت فرشته: اقرأ باسم ربک

عشق است کز آسمان فرو می ریزد

بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

look

When i look at you,


i cannot deny there is God,


cause only God could have created some one


as wonderful & beautiful as you


ادامه مطلب ...

دیدن خدا

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !

!؟!

ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
دختر :بله ،شما؟
ناشناس : من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم !!


شماره ناشناس بعدی :


ناشناس : دوست پسر داری؟
دختر : نه نه اصلا
ناشناس : من دوست پسرتم ... واقعا که ...
دختر : عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
ناشناس : خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو....!